نقدزیست / محسن باقری

وبلاگی برای مطالب برگزیده کانال تلگرام محسن باقری

نقدزیست / محسن باقری

وبلاگی برای مطالب برگزیده کانال تلگرام محسن باقری

نقد جشن دلتنگی در جشنواره فجر 1395

نقد فیلمهای جشنواره فجر 1395 _ سید محسن باقری 

لینک در سایت نقدزی

http://naghdzee.ir/singleFAJR.aspx?id=13


فیلم جشن دلتنگی - پوریا آذربایجانی

 "مجازی زیر ذره بین حقیقت"



سه اپیزود از معضل روز ... فضای مجازی و دلتنگی های بیرونی و درونی؛ سی دقیقه ابتدایی فیلم (شناخت فضا و داستان) بد، خسته کننده و ملال آور است. اما با آغاز درام و رسیدن به اولین تغییر و تحول در شخصیت ها، فیلم راه می افتد. در واقع فیلم به دلیل تعدد شخصیت و اپیزودیک بودن نیم ساعت طول میکشد که شناخت اولیه از همه کاراکترها صورت گیرد.  کمی سرگرم می کند و از پس داعیه آسیب شناسی اندکی برمی آید و این تحلیل صرفا  میزان این موفقیت را زیر نظر دارد.

 اپیزود اول سرپاست. سِلِبریتی مجازی و روندی که اتفاق می افتد، به خوبی یکی از آسیب ها را می سازد، اما در پرداخت "این همانی" می کند. یعنی مخاطب را به بیرون ارجاع می دهد و نمی تواند به راهگشایی دست یابد. آسیب را "عقده" معرفی می کند.  دیالوگ معترضانه "محسن کیایی" خطاب به مردم: "پست خبر مرگ من  یک میلیون لایک میخوره و کامنت به دّرّک مینویسین". عقده هایی که برای مخاطب فقط در دیالوگ می آید و مخاطب برای درک بیشتر آن باید به جامعه رجوع کند.  این نشان می دهد که این اپیزود پرداخت ناموفقی دارد. بخش دوم اپیزود اول شخصیت دختر در این اپیزود، افسرده ای معلول است که همین افسردگی آسیب شناسی دوم اثر است. دومین دسته ای که به فضای مجازی (اینستاگرام) روی می آورند. منتها افسردگی این شخصیت تا به انتها مجهول می ماند و کنش و واکنش این شخصیت برای مخاطب همیشه یک علامت سوال با خودش دارد و بی شک همذات پنداری تماشاگر با شخصیت دچار خلل می شود.

 اپیزود دوم مشکلات خانواده بهنام تشکر است. همسر او تجربیاتش را با مردم به اشتراک می گذارد و فالوورها با  لایک و کامنت بیش از پیش او را در اینستاگرام پاگیر می کنند. با چیزی که در فیلم از آن سخنی نمی آید و کد به بیرون می دهد، باید "این همانی" کرده و حدس بزنیم گه اینستاگرام محفلی برای دل بستن نیست و همه چیز در سطحی ترین حالت برگزار می  شود. گذرگاهی از سرگرمی های ریز و درشت. از کیم کارداشیان تا تروفو و کریستیانو رونالدو - یکی پس از دیگری در کنار هم می آیند و لایک می شوند و بعدی ... پس سومین آسیب شناسی "اشتراک گذاری" و فرار از روزمرگی ها و علاقه به ارتباط اجتماعی عنوان می کند... در صورتی که این تنها یک توهم "ارتباط اجتماعی" است و بی شک تقلبی ...  

دختر در این اپیزود: آینه تمام نمای مادر است، نمای پایانی او با مادرش روی مبل و غرق در گوشی، عینا قرینگی را به تصویر می کشد. منتها اینکه چرا از قبل به ما اطلاعاتی از هیچکدام نمی دهد، جای درنگ دارد و آسیب شناسی را دچار خلل می کند.. مثلا چه چیزی قبل از اینستاگرام در این خانه جاری بوده یا اینکه همسر و دختر و حتی مادر پیر این خانواده،  امروز سرشان را چرا به این دستگاه گرم می کنند، قبلش چه داشتند و چه می کردند؟ دیروز دقیقا چیست و چگونه بودیم ؟ زناشویی تا قبل از اینستاگرام چه بوده که بعدش به این روز افتاد؟ نگاه اولیه به این خانواده کاملا برای ما غیر معقول جلوه می کند. زن صبحانه ای بسیار شکیل روی میز می گذارد و شوهر که دیرش شده انگولکی می کند و زن با تَشَر و دعوا او را از خوردن ِ مَنع می کند، آنهم به این بهانه مسخره و فانتزی که می خواهد از غذا عکس بگیرد‌ و شوهر با غُر روانه سرکار می شود. جالب اینجاست شب که خسته به خانه برمی گردد، زن با ظرف های بیشتری روی میز همچنان مشغول سلفی گرفتن و توشات است!!  غیر معقول است. مرد اظهار گرسنگی می کند. با لحنی عجیب می گوید نخوری ها! این غذاها از صبح زیر فلاش دوربین بوده! _ مریض میشی! می خوام بدم کلقت ببره! . این مضحکی آنقدر ادامه می یابد، تا به سورئال قناعت می کنیم! آنچنان که مرد گِله دارد، آنچنان معضلی نمی بینیم. همه چیز شبیه به جوک است و باورپذیر نیست.  تقریبا این اپیزود هیچ کارکرد درستی در اثر به جای نمی گذارد. 

اپیزود سوم بابک حمیدیان و همسرش مینا ساداتی، پرداخت خوبی دارند. شخصیت خسته و عصبانی بابک و همسرش که "سرگرمی" را وقتی که شوهر در عسلویه است، بهانه حضور مداوم در اینستاگرام می کند و واکنش های مناسب و اندازه حمیدیان با این خانواده همراه می شویم. آسیب شناسی از پسِ شخصیت پردازی و درام شکل می گیرد و با  پرداخت نسبتا خوبی به مخاطب عرضه می شود. موفقیت این اپیزود آنقدر هست که  که راه حل و رهایی از این وضعیت را برای کلیت فیلم، در این اپیزود می بینیم. اما کمی در تحول شخصیت زن به خصوص در بازی، ناموفق است. راه حل با ایده داستانی جالب و پرداخت مینیمال همراه است. مرگ از رگِ گردن به ما نزدیک تر است، بسیار راه حل درستی ست که با این پرداخت شعاری می شود. پیشنهادش را ساده با بازی های خوب و به اندازه به مخاطب می گوید، منتها همسر بابک  و پذیرش استفاده کمتر از فضای مجازی ابدا در بافت اثر تنیده نمی شود. دفعی است و بازی ضعیف مینا ساداتی این مشکل را دوبرابر جلوه می دهد. تحلیل های دیگر بماند برای بعد..‌‌ تیتروار + تدوین موازی بهترین فرم روایی بود که میشه برای این داستان در نظر گرفت.+ اپیزود محسن کیایی بسیار شارپ و سرپاست. + اپیزود بهنام تشکر آزار دهنده نیست، اما نقاط ضعف فیلم است.+ اپیزود سوم نقطه قوت اثراست + ۳۰ دقیقه ابتدایی فیلم خسته کننده است و درام دیر آغاز میگردد...‌‌ 

سکانس های به یاد ماندنی :  سکانس نگاه کیایی به دختر معلول زمانی که هزینه سفر محسن را بلافاصله و بی منت جور می کنه

ارزش گذاری منتقد: یک از پنج ستاره 

اعتبارسنجی منتقد: ضعیف نمره منتقد:  3/10


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد